انتخاب کاخ سعدآباد برای گردش در عصر یک روز تعطیل، اتفاقی جذاب برای شهروند تهرانی یا هر مسافری است که گذری از پایتخت عبور می‌کند. با دیدن نقشه‌ی جانمایی موزه‌ها و ساختمان‌های مختلف که در ورودی کاخ نصب شده، بعید نیست که «موزه‌ی آشپزخانه‌ی سلطنتی» هم به فهرست فضا‌هایی اضافه شود که بنا داریم به آن سر بزنیم. آشپزخانه، این فضای پویا و این نماد زندگی.

موزه‌ی آشپزخانه‌ی سلطنتی‌، یک فضای تقریباً مربع شکل است. دورتادور، تجهیزات آشپزی مثل انواع و اقسام یخدان، یخچال، پلوپز، سرخ‌کن، کباب‌پز و پیتزاپز چیده شده و بعد، داخل مربعی کوچک‌تر که مثل یک جزیره در میان فضای آشپزخانه واقع شده، هسته‌ی اصلی آشپزخانه قرار گرفته است. جایی که احتمالاً آقایان آشپز، علی کبیری و علی افشار که هم‌اکنون مجسمه‌های مومی‌شان در جزیره آشپزخانه مستقر شده است، کیلومتر‌ها دورش چرخیده‌اند و غلظت خورشت، درجه‌ی پخت استیک و برشتگی نان را چک کرده‌اند.

آقای راهنمای موزه، منش عجیبی دارد. رو به بازدیدکنندگان موزه‌ی کوچک، بلند بلند صحبت می‌کند و توضیحاتی که حتماً تا حالا بار‌ها و بار‌ها از اول تا آخر قرائت‌شان کرده را در هوا می‌پراکند. هرچند که تماشای تایپوگرافی کمپانی‌های سازنده‌ی ده‌ها دستگاه و ابزار داخل موزه، می‌تواند به راحتی هوش و حواس بازدیدکننده را برباید و گوش را نسبت به توضیحات ببندد؛ قهوه‌ساز یامازاکی سیکو، رنده برقی ایتالیایی مخصوص پنیر، شکلات و نان و دستگاه آلمانیِ گریل مرغ که مرغ‌های نارنجی پلاستیکی را در کشوی بیرون آمده‌اش قرار داده‌اند. خوراکی‌های پلاستیکی جای جای آشپزخانه پراکنده شده‌اند؛ روی طاقچه‌ی بالای گاز، قرص‌های نان چیده شده و داخل سبد سرخ‌کن، سیب‌زمینی‌های خلال شده قرار دارد. این جزئیات ناچیز چندان به دل نمی‌نشیند؛ از آشپزخانه‌ای که زمانی یکی از مجهزترین آشپزخانه‌های مدرن ایران بوده، انتظاری فراتر از فلفل دلمه‌های سبز و سیر می‌رود.

به جز برخی تجهیزات خیلی قدیمی – مثل یخچالی که آقای راهنما می‌گوید با نفت کار می‌کند – بیشتر وسایلْ برقی هستند؛ البته به دلیل اینکه به عنوان لوازم موزه ثبت شده‌اند، دیگر نمی‌توان آنها را به برق زد. چه بسا اگر این کار انجام شود، یخچال قصابی بزرگ با صدایی که با هیبت عظیمش سازگار باشد، شروع به خنک کردن راسته‌های گوشت داخلش بکند؛ البته، راسته‌های پلاستیکی.

صحبت از یخچال شد، این موزه غنی از دستگاه‌های خنک‌کننده است! یخچال سفید کوچکی که نشانی از یک تاج پادشاهی کوچک رویش درج شده، ساخت سوییس است و ۷۰ سال دارد. یک یخچال فیروزه‌ای جالب، درست کنارش واقع شده که یک حرف K نقره‌ای و کلمه‌ی Kelvinator شناسنامه‌اش است و روی دسته‌ی فلزی‌اش، حکاکی‌های پر پیچ و تاب دارد. یخچال آمریکاییِ بغل دستی‌اش، با یخساز اتوماتیک و آبریزش، به یخچال‌های دوقلوی امروزی می‌ماند و تنها جزئیات چوبی‌ آن – و البته این نکته که یخچال در موزه قرار گرفته است! – باعث می‌شود تا حدودی به سن و سال واقعی آن پی ببریم که نیم قرن است.

موزه فضای بزرگی ندارد که البته به برخی بخش‌های همان هم نمی‌توان وارد شد؛ مثل اتاق غذاخوری پرسنل آشپزخانه که با ظرف و ظروف مرتب و قالیِ سرتاسری و تلویزیونی آنتیک، آبرومند و جالب است.

فضای دیگری که راه ورود ندارد، یک اتاق پشتی است که تابلوی راهنمای بغلش نوشته: سردخانه (یخچال‌های صنعتی). بنا به اطلاعات موجود که بیشتر گوشت قرمز دربار، از مراتع چهارمحال‌وبختیاری تهیه می‌شده؛ از گوسفندان پرورش یافته‌ی عشایر که علف‌های آبدار و باد‌های دشت، حسابی سر حالشان می‌آورده و برای راه یافتن به دربار آماده‌شان می‌کرده است.

ابزار‌های کاربردی که برای زندگی امروز هم خیلی کاربرد دارند، در این آشپزخانه کم نیستند؛ مثل یک پوست‌کن برقی به جا مانده از کارخانه‌ی Romeo Agustoni؛ کارخانه‌ای که در سال ۱۹۱۶ توسط مهندسی ایتالیایی با همین نام شروع به کار کرده و به نظر می‌رسد که همچنان تجهیزات باکیفیت برای آشپزخانه‌های حرفه‌ای تولید می‌کند.

سیب‌زمینی‌های مصنوعی براق روی دستگاه، نشان می‌دهند که این وسیله، به کندن پوست سبزی‌های غده‌ای اختصاص داشته است.

تمام تجهیزات موزه متعلق به همین آشپزخانه‌ی بخصوص نیست. آن دو آشپز کارکشته که هر دو «علی» نام داشتند، تنها ۳ سال فرصت داشتند در این آشپزخانه‌ی مدرن آلمانی کار کنند؛ از سال ۵۴ تا ۵۷. اما برای نمونه، اجاقِ صفحه‌چدنی بزرگی که نزدیک غذاخوری کارمندان جا خوش کرده است، از دهه‌ی ۲۰ مشغول به کار بوده. اجاقی که با گاز مایع کار می‌کرده است.

راهنما می‌گوید این همه سرخ‌کن‌های حرفه‌ای، دیگ‌های برقی و کباب‌پز‌های ساخت سوییس، بیشتر اوقات در خدمت محمدرضا شاه و همسرش فرح با چهار فرزندشان بوده است؛ یعنی هسته‌ی خاندان پهلوی که در سعدآباد مستقر بوده‌اند. به نظر می‌رسد که بقیه‌ی خانواده‌ی پهلوی در روز‌های سرد سال، در منازل خودشان اقامت داشته‌اند و تابستان بوده که حدود ۱۸، ۲۰ نفرِ خانواده را دور هم جمع می‌کرده است.

میان این همه تجهیزات مدرن، دیگ‌های مسی و سینی‌های قلم‌زنی جای خودشان را حفظ کرده‌اند؛ انگار برخی ابزار‌ها و روش‌ها، آمده‌اند که بمانند و صحبت از دم کردن چای که می‌شود، چایساز‌های برقی و مدرن هیچ‌جوره به گرد پای سماور‌های کنده‌کاری شده نمی‌رسند.

 

 

آشپزخانه‌ی سلطنتی را آلمانی‌ها ساخته و تجهیز کرده‌اند و این در جزئیات مشهود است؛ قاشق و چنگال‌های نقره ساخت آلمان است و زیر پیچ‌های اجاق گاز Silber Hertchel نوشته‌های آلمانی درج شده است. البته که آورده‌هایی از سرزمین‌های دیگر هم به چشم می‌خورد؛ مثل چاقو‌های هندوستانی که در قابی چوبی به نظم و ترتیب آویزان شده‌اند و پرده‌ای مخمل‌فام، آنها را از نور بی‌رمق مهتابی‌های موزه حفظ می‌کند. یا مثلاً ظرف سرو غذا، تحفه‌ای با روکش نقره از سرزمین مراکش که درپوش قیفی دارد و «تاجین» خوانده می‌شود. برخی ظروف هم ساخته‌ی ایران هستند؛ مثل سینی‌های نقره‌ی قلم‌زنی شده‌ی اصفهان، اثر استاد وارطان. همین یک سینی، بی‌نهایت ظریف است، کلی جزئیات دارد و به قولی، چشم‌ها را خیره می‌کند.

این آشپزخانه با وجود اینکه نیم قرن سن دارد، عجیب به‌روز است و تجهیزاتش برای روزگار الان هم شیک و چشمگیر به حساب می‌آید؛ مثل ماشین ظرف‌شویی ‌ایستاده، ساخت کارخانه‌ی فرانکه‌ی سوییس که گیلاس‌های شراب – البته از جنس پلاستیک – داخلش چیده شده تا برای بازدیدکنندگانی که از لحظه ورود تا زمان خروجشان دوربین ‌به‌دست هستند، تصویری هرچند دور از روز‌های گذشته ترسیم کند.

روانه‌ی راهروی خروجی -یا به قول توضیحات موزه «تالار معرفی»- که شوید، یک خودروی برقی آلمانی آبی‌رنگ چشمتان را می‌گیرد؛ خودرویی تک‌سرنشین که شباهت‌هایی به ماشین گلف دارد و تولید سال ۱۹۷۴ است، یعنی درست ۵ سال پیش از وقوع انقلاب. در توضیحات موزه نوشته شده که برای جلوگیری از پیچیدن بوی غذا در کاخ، فکر بنا کردن آشپزخانه‌ای مجزا جرقه می‌زند و در همان ۳ سالی که آشپزخانه مشغول به کار بود، غذا‌ها بعد از حاضر شدن به کمک این ماشین آبی، از اینجا به آشپزخانه‌ی داخل کاخ منتقل می‌شدند و در آنجا، تزئینات نهایی‌شان را دریافت و شایستگی سرو شدن در سرویس غذاخوری رزنتال آلمان با طلای ۲۴ عیار را پیدا می‌کردند.

در همان تالار معرفی، برنامه‌ی دو وعده‌ی شاهانه – به معنای واقعی کلمه – به چشم می‌خورَد؛ اولی، فهرست خوراک‌های ناهار ۲۸ خرداد ۱۳۵۳ است که با خط خوش روی کاغذی منقش به نگاره‌های گل نگاشته شده و قطاری از غذا‌های تجملاتی ا‌ست؛ خاویار و قرقاول که کنسومه رویال، شاتوبریان و بستنی با سس شری به دنبالش می‌آید. دیگری، برنامه‌ی شام سه‌شنبه، دوم آبان‌ماه ۱۳۴۶ است؛ این میز ناهار، آش ماست دارد، ته‌چین مرغ، قیمه بادمجان، فیله سوته، بستنی کارامل و سالاد میوه.

از سالاماندار تا زاگرس، موزه‌ی آشپزخانه‌ی سلطنتی سعدآباد لبریز از نام کمپانی‌های قَدَر سرتاسر دنیاست و احتمالاً فردی را پیدا نمی‌کنید که از دیدن حروف‌نگاری نام این کمپانی‌ها که تا همیشه روی یک یخچال چوبی یا گاز نفتی حک شده، حظ نبرد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *