راننده تاکسی را اقامتگاهمان فرستاده و وقتی با شور و هیجان و بغض و خشم پیاپی از او سؤال میکنیم، با یک پذیرش، با تسلیمی که خاص آدمهای جنوب است، جوابمان را میدهد. ما که برای یافتن ماهی و میگوی تازه رهسپار بندر شدهایم و امیدواریم روی لنجهای صیادی فرآیند صید ماهی و نحوهی نگهداری آن تا رسیدن به ساحل را ببینیم، همان اول ناامید میشویم. فصل صید میگو تمام شده؛ ده روزی دیر آمدید!
با اینکه اوایل مهر به بندر رفتیم، اما هرم گرمای هوا، همراه با شرجی مخصوص جنوب، نفس را تنگ میکند و البته به خاطر یک رگ جنوبیام نباید جلوی همسفرها چیزی بروز بدهم! از تأسیسات گازی دور میشویم و به کنگان نزدیک. بعد از ورود به شهر و خوردن صبحانه؛ به طرف بازار ماهی میرویم. کمی دیر است. بازارهای ماهی از هفت و هشت صبح شروع به کار میکنند. اما چیزی که تعجب برانگیز است، بوی تعفن شدید ماهیهاست. هیچ سیستم تهویه و فاضلاب درست و بهداشتی برای زدودن این بو و تمیز کردن فضا نیست. اگر میتوانستیم بو نکشیم، تصویر یک بازار سنتی ماهی، جلوی چشممان بود. زنهایی که با پوشش محلی برای خرید ماهی تازه آمدهاند و سینیهای بزرگی که ماهیها روی آن چیده شدهاند. قصدمان دیدن تمام ماهیهای خلیج فارس و آشنا شدن با طعم آنهاست تا شاید برگ برندهای به دستمان بدهد. اما بوی محیط، حس خوبی نمیدهد و نگران تازگی ماهیها هستیم. گرمای هوا در سایه به چهل درجه رسیده و معلوم است این هوا با ماهیها چه میکند، آنهم بدون یخ! عجیب اینکه در جای خنکتری مثل بازار رشت، یا تهران، روی ماهیها یخ و پودر یخ میگذارند و اینجا در این گرما، هیچ. تقریباً خیس عرق شدهایم و فقط میخواهیم برویم! برمیگردیم به اقامتگاه.
روز بعد به بندر دیر میرویم. بندری زیبا و کهن که ردیف لنجهای آبی و سفید و طنابهای ضخیم و بوی دریا، زیبایی کلاسیک یک بندر قدیمی را به رخ میکشد. گویا بخت یارمان نیست، چرا که شب قبل شنیده بودیم امروز دریا طوفانی است و صید زیادی نخواهد بود و کشتیها و قایقهایی که چند روز روی آب بودند به اسکله برمیگردند. قایقهای کوچک به ساحل آمدهاند برای بنزین زدن و خرید مایحتاج کشتیهای ماهیگیری بزرگ. کیسههای خریدشان شامل تخم مرغ و نان و نوشابه است! غذای کارگری! این آمدن به ساحل فرصتی است که سر صحبت را با آنها باز کنیم. این را فهمیدهایم که امکان سفر یک روزه صیادی برایمان نیست. چون کشتیهای صیادی دو سه روزی روی آب خواهند بود و در جاهای مختلف میایستند و صید میکنند. پیرمرد شلوار جین پوش با یک لا پیراهن و چهرهی سوخته نگاهی میاندازد و میگوید: «دریا مثل خشکی آدرس داره، همه آدمای اینجا میفهمند کجا! پسِ طوفان اسم یه جاییه، گود حسن عباس یه جاییه، اینا آدرسای دریاس، هر جای دریا یه طور ماهی داره، همینه که صیادی کار یه روز نیست، نه [مثل] اداره است، نه که انگار واسه کار اداری اومدی!» خندهای میکند و میرود!
چرخی در بندر میزنیم و چشممان به یک قایق پر از میگو میافتد. به طرفشان که میرویم همه آدمهای داخل قایق و بیرون قایق زل میزنند به ما! بین زل زدن و بیتفاوت بودن ماندهاند! راننده یادآوری میکند که فاصله را رعایت کنید و فیلم نگیرید! میگوی خارج از فصل گرفتهاند و فکر میکنند شما مأمورید! کمی جلوتر با یک جاشو سر صحبت را باز میکنیم. برای رستوران، میزان مشخصی ماهی و میگوی تازه و صید روز میخواهیم. شرکتها و آدمهای زیادی به طور روزانه از طریق هواپیما ماهی و میگو به تهران میفرستند. اما چیزی که شاید ندانید این است که اکثر اینها یخزده ارسال میشوند! مقررات بار هوایی اجازه ارسال مواد فاسدشدنی را نمیدهد و ماهی و میگو باید یخزده بارگیری شوند! یعنی آنچه در تهران به عنوان ماهی تازه و صید روز عرضه میشود، خیلی هم تازه و از دریا آمده نیست! به جاشو که قصدمان را میگوییم، خیلی گنگ جواب میدهد. از او میخواهیم صید روزش را با ماشین یخچالدار و بدون یخزدگی برایمان بفرستد. طفره میرود و پا میجنباند که از شرمان خلاص شود! وقتی شمارهاش را میخواهیم که بعداً صحبت کنیم و او را ترغیب کنیم، شماره شخص دیگری را میدهد. اصرار ما به ارتباط مستقیم با خود او، حقیقتی را برملا میکند. یَزاف! یزاف کسی است که صیادها، ماهی را برای او صید میکنند! کارگر او هستند و به جز او حق ندارند با کسی وارد صحبت و کار و معامله شوند. صحبتکردن و توضیحدادن اینکه اگر برای رستورانهای تهران ماهی بفرستی به نفعت است و ماهی را به قیمت از تو میخرند، فایده ندارد. فهم سیستم کاریشان ساده است! یزاف برای کارگران، قایق و وسایل صید مهیا میکند، در فصل ممنوعیت صید به آنها پول قرض میدهد تا اموراتشان بگذرد و آنها بدهکار میشوند. طبیعی است در فصل صید، کارگران به دنبال جبران محبت یزاف هستند تا در روزگار تنگدستی، پناهی داشته باشند. برای همین با هر صیادی که صحبت میکردیم، فقط یزاف و رئیس خود را معرفی میکرد و تمایلی به کمک و صحبت نداشت! این گزارش، برای بیان مشکلات صیادان و نظام ارباب رعیتی صیادی نیست. موضوع بررسی نقصهای زنجیره تأمین ماهی و میگوی تازه است. بازی چند سر باختی که هیچکس از شرایط آن راضی نیست. نه صیادی که جانش را کف دستش میگذارد و سفری پرخطر به دریا را برای حداقل معیشت انجام میدهد. نه یزاف که به دلیل ناپایدار بودن درآمد، امکان سرمایهگذاری و بهبود امکانات صید و نگهداری را ندارد و میزان دورریز ماهی، سودش را کم میکند. شیلات هم که به خاطر کهنگی سیستم صید و کمبود اعتبارات، امکان بهبود شرایط را ندارد و در نهایت مشتری که با وجود زندگی در کشوری با ۲۶۰۰ کیلومتر ساحل دریایی، سهمش از غذای دریایی تازه و سالم و متنوع، ناچیز و منحصر به ماهی پرورشی است!
ایجاد یک رستوران درجه یک و در کلاس جهانی، نیازمند وجود یک زنجیره تأمین صحیح و علمی و پایدار است. در شرایطی که لنج صیادی، امکانات سردخانهای مطمئنی برای نگهداری ماهی صید شده ندارد و مالک لنج ترجیح میدهد، گازوئیل دولتی را به جای سوزاندن برای برق سردخانه، در بازار آزاد بفروشد، صحبت از فاین داینینگ چیزی شبیه شوخی است! بدون سردخانه صنعتیِ مخصوصِ ماهی، صید دو تا شش روز در کشتی میماند تا به ساحل برسد. در ساحل در بهترین حالت فوراً فریز شده و به مقصد ارسال میشود که کاملاً تازگی و بافت خود را از دست میدهد و البته مقدار دورریز آن به دلیل فساد، قیمت تمام شده آن را بالا میبرد. واقعیت این است که ما اولین و تنها کشوری نیستیم که ماهی صید میکنیم! نگاهی به زنجیره تأمین آبزیان دریایی در کشورهایی مانند نروژ، انگلیس، آمریکا و ژاپن، مشخص میکند که راه حل این مشکل سالهاست وجود دارد و هر سال مدرنتر و ارزانتر و به روز میشود. بخشی از شبکه جهانی بودن و عدم اصرار بر زندگی در انزوا و شیوههای غارنشینی، میتواند ماهیگیری ایران را متحول کند. تا آن زمان، استفاده از ظرفیتهای داخلی و توجیه سرمایهگذاران و دعوت از بخش خصوصی برای تجهیز لنجهای ماهیگیری به سردخانه مخصوص، ایجاد شبکه کوچکی برای ارسال زمینی و بدون یخزدگیِ ماهی به شهرهای مرکزی، ایجاد مغازههای مدرن ماهیفروشی در بنادر و جزایر جنوب که در این سالها پر شده است از مسافر و توریست، میتواند نقطه شروع خوبی باشد. هر چرخه شغلی، از انتها شروع میشود، از تقاضا. تقاضای ماهی تازه جنوب است که سرمایهگذاری برای عرضه آن را اقتصادی و جذاب میکند. کافی است ده رستوران گرانقیمت منطقه یک تهران، در منوی خود از ماهی تازه جنوبی استفاده کنند. بدون شک برای هر فعال اقتصادی، ورود و ایجاد این زنجیره تأمین کوچک و محدود، جذاب، شدنی و سودآور است. متصل شدن حلقه سرآشپزان نوآور که به دنبال ارائه غذاهایی با مواد اولیه تازه هستند با تاجری که قصد سرمایهگذاری در این حوزه و تأمین آن را دارد و صیادی که در سختترین شرایط کاری، کمترین دستمزد را دارد و یزافی که در جدال با ترالهای چینی و انواع محدودیتها، هوای صیاد را دارد، میتواند آغاز بهبود فرآیندی باشد که در نهایت مشتری و مصرفکننده، ماهی بهتری را با قیمت مناسبتر میخرد و تقاضا برای آن بیشتر میشود. نکته مهم این است که مثلاً با تجهیز لنج صیادی خودروی حمل ماهی به سردخانه مخصوص، عملاً هزینه آن با کاهش دور ریز محصول تأمین میشود و نیازی به افزایش قیمت ماهی نیست.
روی یکی از موج شکنهای ساحل بندر دیر نشستهام و غروب خورشید را نگاه میکنم و در ذهنم صیاد و یزاف و شیلات و تاجر و سرآشپز مشغول بحث باهم هستند و هر کسی مشغول سر و کله زدن با آن یکی است و از نشدن کار میگوید! و من انگار همه را به تمام کردن بحث در کلهام و دیدن غروب دعوت میکنم و همخوانی با صدای حیدو هدایتی که میخواند:
عزیزون خبر بر دلبر زارُم رسونید
که فایز یک تن و دشمن هزاره…