بردن ایران در یک چمدان
مهاجرت دنیای غریبی است. پیوستگیات را با خیلی چیزها از دست میدهی، حتی میزان و چگونگی درک و دریافتت تغییر میکند. چشمهایت، چهرههای آشنا نمیبینند، گوشها، زبان آشنا نمیشنوند، دستها، دست آشنایی را لمس نمیکنند. انگار تنها چیزی که میماند، آن چیزی است که هنوز میتوانی مزهاش کنی یا در مشامت، بپیچانیش و رشتههای پاره شده را دوباره وصل کنی. آشپزی این جاست که گویی میشود پناهگاهی که تو را بی هیچ واسطهای، به خاک مادریات میرساند و میگذارد دوباره، زنده و جاندار، دریافتش کنی، لمسش کنی.
گشت عصرانه در آشپزخانهی سلطنتی
انتخاب کاخ سعدآباد برای گردش در عصر یک روز تعطیل، اتفاقی جذاب برای شهروند تهرانی یا هر مسافری است که گذری از پایتخت عبور میکند. با دیدن نقشهی جانمایی موزهها و ساختمانهای مختلف که در ورودی کاخ نصب شده، بعید نیست که «موزهی آشپزخانهی سلطنتی» هم به فهرست فضاهایی اضافه شود که بنا داریم به آن سر بزنیم. آشپزخانه، این فضای پویا و این نماد زندگی.
صیادی به شیوه یک قرن پیش!
از فرودگاه عسلویه تا بندر دَیِر، میتوان مسیر تغییر زمانه را دید. بندر دیر که روزگاری عنوان بزرگترین بندر صیادی خاورمیانه را داشت و عمدهی رفت و آمد به آن، از طریق دریا بود، جای خود را به میادین گاز عسلویه داده و این بار، قافیه را بد باخته است. در تاریخ معاصر، نفت و گاز همیشه پرسود بوده و میارزیده که همه چیز را فدایش کنند. از هوایی که پر از گاز ترش است و دود فلرهایی که نفس کشیدن را سخت میکند؛ تا زمینی که فقط برای سوراخ کردن و پول هنگفت، تصاحب میشود؛ تا دریا که با فاضلاب تأسیسات گازی و پتروشیمیها، آن را آلوده کردهاند.
گفتوگو با موسا داغدِویرِن
سوشیانس شجاعیفرد: دیدار و گفتوگو با موسا داغدویرن، اتفاقی پیش آمد. برای دیدار اقوامم به ترکیه میرفتم که سپهر سرلک گفت یعنی میخواهی به استانبول بروی و رستوران موسا را نبینی؟! صفحهی اینستاگرام رستورانش را برایم فرستاد و من شروع کردم به مکاتبه، به هر نشانیای که وجود داشت. ایمیل انگلیسیام که جواب نگرفت با گوگل به ترکی ترجمهاش کردم! تا بالاخره جواب آمد که بیایید رستوران! دیدار با موسا، همان چیزی بود که به آن احتیاج داشتم، سه ساعت گفتوگوی بینظیر و راهگشا. حرفهای موسا تأییدکنندهی آن چیزی بود که من و سپهر برای مسیر مجله و کار روی آشپزی ایرانی در ذهن داشتیم و سرشار از روحیه دادن، حمایت و بازنمایی ظرفیتهای آشپزی ایرانی بود، آن هم از زبان یک سرآشپز موفق ترک، کسی که اگر نام او را در گوگل جستوجو کنید، مقابل اسمش آمده نویسنده! موسا انگلیسی را خوب نمیدانست و در این گفتوگو جوانی رومانیایی به نام روبرت Robert Demir)) سؤالات من را از انگلیسی به ترکی و صحبتهای موسا را از ترکی به انگلیسی ترجمه میکرد. طبیعی است در این بین، جملاتی از دست برود یا حتی من اشتباه متوجه شده باشم. اما به نظرم نتیجهی گفتوگو، درخشان بود و خواندنی: